بی بنیاد
آخرین امتحان یکی از نامربوط ترین آزمایشگاه های دانشکده، اونهم فاز تئوریش تموم شده ، تو یکی از اتاق های دانشکدتون داری عوارض امتحان رو پشت سر می زاری که ییهو یکی زنگ می زنه بدون نام و مشخصه دیگه می گه بیا یه جایی نزدیک نو بنیاد برا کارآموزی ... جا خوردن داره دیگه ، باید بری سر یه کار جدی تر!!
چی می گفتم ؟؟ آهان ، کارآموزی ، اره تو این شهر بزرگ هر چی می ری بازم یه جاهایی داره که نرفتی که کلا نوِ هستش ، مخصوصا که تو آخرین روز اردیبهشت بارون بیاد و کفشت رو توت ها کف خیابون سر بخوره ... خدا وکیلی نشنیده بودم مثلا بابابزرگ ها بگن :"پسرم ! موقع بارون حواست باشه رو توت ها راه نری ، خیلی سره ، با مخ می ری تو زمین" ... جوونیم و ... ، به هرحال ....
چی می گفتم آهان نو بنیاد ،بنای کم بنیاد حکما کم بنیاده.
کدوم خل و چلی با یه زنگ پا می شه می ره یه جایی که تا حالا نرفته ، طبقه چندم یه ساختمون مسکونی ، اداری ، تجاری (البته به نظر) . عین یه مشت لباس شسته شده که پهن کردن رو تنش و با اعتماد به نفس می ره و وارد یه واحد شیک می شه که ظاهرا یه شرکته. البته مشخصه یه مشت کامپیوتری اینجا زیست می کنن ، اگه کامپیوتری باشی می فهمی ، چه موجوداتی هستند!!
چی می گفتم ؟؟ اره جوونی ، حالا خیر سرت داری دانشجو سال چهارم می شی .... چه فایده اینجا نشستی عین یه آدم خل و چلهِ تازه "من او"ِ خونده ، قصهِ بی سر و ته می گی .
نوشته بی بنیاد هم یه چیزی بدتر از بنای کم بنیاد ؛ نه سر داره ، خیلی ... نه ته!
کلا در به در ...
پ ن : همینجوری دیگه ، اسمش هم بی بنیاد