It's a deal
- ۲ نظر
- ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۸
از همون باری که گذر به دست نوشتِ ساکن قطعه 53 افتاد ، دلم هم هوس دیدن مزارشون رو می کرد که این دفعه فرصتی اومد و خوش نشست قبل از برنامه 14 خرداد.
کنار در مترو و اولین راهنمای زائر، دومین راهنمای زائر، قطعات 49 یا 29، ایستگاه صلواتی شهدای خبرنگار، یادبود گردان های لشگر 27 محمد رسول الله (ص)، ایستگاه صلواتی مجاور قطعه 53 ...
زندگی یا مردگی این مدلیِ ما انسان هایِ "یه مدلی" اگر اجازه بده ، شاید فرصت کنیم که یه ذره فکر کنیم ،شاید سوالاتی برامون پیش بیاد مثل این که من واقعا کیم؟ یا اینکه که وقتی دارم بین مزار شهدا راه می رم ، چه اتفاقی برای دلم میوفته ؟؟
به نظر می رسه ؛من ، شمای مخاطب و ساکن مزار 53 حقایقی داریم که ما رو بهم مرتبط می کنه و باید ماجراهایی باشه
" مشهدش کربلای خمینی ، شلمچه کربلای 5
از او پیکر ده سال بر بال ملائک مانده اش
هیچ نمانده جز راهی نا تمام
...
قطعه 53 ردیف 148 شماره 12"
پ ن : از این خود عجیبمون خیلی کم می دونیم !!
آقا محسن نقل می کردند؛ [من نقل به مضمون می کنم ، دقیقشو یادم نمیاد]
یه بنده خدایی از رفقا نزد حاج آقای خودمان رفته اند و گلایه ها یا مشکلات برده اند
و حاج آقا قریب به همین مضامین را فرموده باشند ؛ که برو دوش بگیر ، درست می شه !!
یه وقتایی هم میبینی که اینجوریه دیگه!!
پ ن : شما به دکمه ی کولر یا یه شربت خنک خاک شیر هم فکر کنید بعضا
رخ گشـــــــا، جلوه نما، گوشه چشمى انداز این هــــــــــواى دل غمدیده شیداى من است
احتمالا همه ما در برخورد با واقعیت ها و حقایق ، یک سری رویکرد هایی را در نظر گرفتیم. مثلا فرض کنید در برخورد با یک نظام فکری ، یک مدل شخصیت یا هر چیز دیگری ، آنها را پذیرفتیم یا رد کردیم ، نسبت به اونها احساس خوب ، کشش یا دفع پیدا کرده ایم. و البته که بعد از برخورد با این اتفاقات لفظ یا الفاظی رو هم به آن مجموعه فکری نسبت داده ایم.
شاید در برخورد با آن اتفاقات سراسر جذب شده ایم یا سراسر دفع شده ایم یا از جنبه به سمت آن جذب شده ایم یا از جنبه ای از آن دور شده ایم و البته در مجموع وقتی که آن لفظ بیان می شود ، ما به صورت خودآگاه یا به نظر من در خیلی از موارد به صورت ناخود آگاه یک احساسی خواهیم داشت.
به نظر می رسد که این احساس فارغ از برخورد اولیه با آن اتفاق، تابع اتفاقات بعدی نیز خواهند بود و از آنجایی که خیلی از ما ها، شاید اصلا همه انسان ها (چراییش را بماند فعلا) موقع برخورد با اتفاقات زندگی خود ، همه ورودی و نتایج و تصویر هایی که شکل می گیرد در ذهنمان را تحلیل نمی کنیم یا شاید اصلا نمی توانیم تحلیل کنیم ، اثرات محیطی بعدی روی آن لفظ تاثیر می گذارد ، تا جایی که وقتی دوباره می نشینیم و فکر می کنیم به ارتباط آن لفظ با آن معنا ؛ در ذهن خود مجموعه ای از تصورات عجیب پیدا می کنیم.(اینجاست که اهمیت توجه به محیط اطراف چه رفقاتی چه ... جدی می شه)
حالا فرض کنیم که با یک مجموعه فکری روبرو هستیم که بشر امروز در صورت مواجه صحیح و درست با آن ، گمشده خود را خواهد یافت و این ماجرا طرف مقابل و دشمنانی نیز دارد که ... (احساس کردم این تیکه اش رو اگه توضیح بدم تکراری میشه یه جورایی! فک کنم همه مخاطبین متوجه شدند !)
و من و شما می دانیم که این احساس چه مقدار در سبک زندگی و موارد دیگر تاثیر گذار است ... به شدت !
حالا بیاییم با هم سری به الفاظی که در ذهن داریم بزنیم ؛
جمال
وقتی اسم جمال و جمیل را می شنویم اولین تصاویری که در ذهنمون میاد چه چیز های هستند چه قدر با بار معنایی واژه ای که در فارسی به کار می بریم برای ترجمه آن یعنی زیبایی یکسان هست.
با این نگاه احساس خودمون رو از برخورد این نظام فکری با ویژگی زیبایی رو مرور کنیم
راستی ما جمیل را صفت چه موصوفی می دانیم؟؟
به نظر از جنبه دیگر اگر با منش توحیدی بخواهیم به چیزی مانند هنر که به نظر می رسد ویژگی زیبایی از جدی ترین صفات آن باشد یا اصلا خود آن باشد (من خیلی این جاهاش رو بلد نیستم ولی بالاخره هنر چیزی است زیبا و باعث کشش انسان ها می شود) نه تنها استفاده صحیح و بارعایت قواعد آن در انتقال این مجموعه فکری ، به نوعی فریب نیست ، بلکه تجلی از اسم جمیل خدا می باشد و اصلا جزوی از این مجموعه توحیدی می باشد. مثلا ارائه زیبایی و هنر به گونه ای که توجه را از مبدا آن ینی یگانه وجود بی نهایت دور نکند و برعکس به سمت مبدا زیبایی بکشاند کار مقبول و پسندیده ای به نظر می رسد.
(این دو تا لینک رو از دست ندید 1 و 2)
این واژه ها را مرور کنید ؛ محمد ، حسن ، تقی ، رجب ، رمضان و ...
عده زیادی(به نظر من) وقتی می خواهند برای ما توضیح دهند که محمد یعنی چه یا اصلا زندگانی و سیره عملی حضرت رسول الله (ص) را می خواهند توضیح دهند، دوباره شروع می کنند از همان شیوه ای یا همان الفاظی استفاده کردن که به نظر برای تعداد قابل توجهی(راستش نشمردم!!) جوان های همسن و سال من ، از معنا اصلی خود فاصله گرفته است.
نمی دونم شاید شما هم موقع خوندن یه سری کتاب این احساس رو کردید که موقع خوندشون یه بوی عطری تو ذهنتون می پیچه !! خدا سر و پنجه بعضی از این نویسنده ها رو برکت بده !! خدا کلام اون اساتید و سخنورانی که با عملشون و با کلامشون اون تصویر صحیح رو بروز می دن برکت بده!! خدا به صدای اون مداحی که روی مداحیش ، روی شعرش کار می کنه برکت بده!! خدا به اون جوونی که توی دانشگاهش وجودش نور می ده خیر و برکت بده!! ...
پ ن : من نه روحانیم نه هنرمندم نه ... ، صرفا می خواستم بگم که مواظب این فاصله بین لفظ و معنا باشیم ،یه وقتی به خودمون میایم می بینیم آدم ها دارند با زبون هم صحبت می کنند ولی حرف همدیگر رو نمی فهمند !!!
خودت را بیانداز توش ، شک نکن ، نترس !
از آثار محبت ترسیدن هم هست ، بترس !
----------------------
"امتحان در ترس این است که نترسیم. اگر نترسیم استعدادهای ما شکوفا میشود. "
"یکی از فواید نترسیدن خلاقیت به دنبال نترسیدن خواهد بود. آدم خلاق باید شجاع باشد و هنگامی که علم به ذهن او میرسد با عقلی آزاد از مهار ترس میتواند آن علم را به کار گیرد. ترسهای از فقر و ترسهای موهوم دیگر او را نگیرد.
أَهْلَکَ النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ. (از چهل حدیث حضرت امیرالمؤمنین) دو چیز مردم را هلاک کرده: ترس از ندارى و فخرطلبى."
"از دیگر ریشههای ترس محبت و علاقه است: تا وقتی که حب الدنیا در دل ماست میترسیم
عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: مَن أحَبَّ الدُّنیا ذَهَبَ خَوْفُ الاخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ (بحارالانوار، ج6، ص38)
هر کس دنیا را دوست بدارد، ترس آخرت از دلش فرومیریزد"
"اگر خدا را دوست داشته باشید هم از خدا میترسید (این جواب اینکه چگونه خداوند را دوست داشته باشیم. اگر از انتها بترسی بانشاط میشود و لذت میبری
امام علی (ع) میفرمایند: و هم فی ذلک خائفون لیس خوفهم خوف شک و لکنهم خافوا أن یکونوا مقصرین فی محبتنا و طاعتنا (وسائل الشیعة، ج 11)
ترس آنها ترس از شک نیست بلکه خوف آنها از سر تقصیر در محبت و طاعت است.
ترس آنها ترس شک نیست که نکند ما را تحویل نگیرد. و نکند و نکند و...
ترس از دنیا ذلیل میکند حب اهلبیت و ترس از خداترسی نمکی و لذت بخشی است. "
حاج آقا پناهیان - شب تاسوعا محرم 93
# حدیث_نفس_وبلاگی
پ ن : انصافا روشن تر بود دیگه :-)
استاد کلاس های 5شنبه صبح ها(آقای م ر خدا خیرت بده، دمت گرم ، شاید اگه اون صحبت ها را نمی کردی من توفیق پیدا نمی کردم بیام این دو تا کلاس رو) داشت در مورد بهشت این دنیایی حرف می زد از اینکه این دنیا یه جورایی ویترین آخرت هست ...
استاد کلاس های 5شنبه صبح ها تقریبا تک تک اعضای کلاس رو میشناسه ، وقتی دیر می کنی و به کلاس نمی رسی ، بعد سراغت رو می گیره ، بعضا داری رد که می شی میاد خیلی متواضعانه دستت رو می گیره ، می گه چرا نبودی سر کلاس ؟؟
استاد کلاس 5شنبه صبح ها در مورد اخوت بدون "غل" صحبت می کرد ،این آیه رو می خوندند "وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ"[ پ ن 1] اگه اشتباه نکنم استاد می گفت غل چیزی هست بین دو چیز قرار می گیرد و مانع هست .(کاش این تیکه اش رو می نوشتم ...)
اِنَّ الْمُؤمِنَ لَیَسْکُنُ اِلَى الْمُؤْمِنِ کَما یَسْکُنُ الظَّمْآنِ اِلَى الْماءِ الْبارِدِ (کافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 247)
---------
لا به لای حرفهاتون هست که دنیا محل گذاره، این گذار نه فقط گذر زمانی بلکه گذار از یک چیزی به عمق و اصل یک چیز هم هست .
نزد خود خداست خزائن هر چیزی که هست . فک می کنم معنای هجرت هم تو این فضا بیشتر قابل درک باشه . امیدت به همون وجود بی نهایتی هست که از یه جایی آوردت بردت یه جایی و از یه جایی آوردت اینجا که خودت فکر نمی کردی ، حالا همون خدا می تونه ببردت یه جای دیگه .
---------
این تواضع و قلب لطیف داشتن رو هم به تو یاد دادند . این گم نامی ، این دل بی حسد و بی کینه ، این دل بی صاف رو هم به تو یاد دادند.
زلالِ زلال ...
آقایون ضمیرِ غیرِ مقردِ مخاطبِ خاص این برداری بی غل رو هم نمی دونم کی به شماها یاد داده ؟؟
پ ن 1 : http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=18395&AyeID=1849<r2=3
آرمان خواهی که یه روز فکر می کرد حدود رو پاره خواهد کرد به شوکولات به خندهِ یکی خودش و آرمانش رو فروخت
آرمان خواهی غیر کمال گرا و نا مبداگرا ، نا امید شونده
آرمان اپلای گرا
آرمان خاله بازی گرا
آرمان جو گرا
آرمان نفس بسته
آرمان متعالی
پ ن : اصلاً بنبستی وجود ندارد در آرمانخواهیِ صحیح و واقعبینانه
پ ن :ما_ندانیم_که_دل_بسته اوییم_همه
پ ن : اساسا کامپیوتر (Computer) یه چیزی تو مایه های (Compute) است ، Compute هم یه چیزی تو مایه های محاسبه و شمردن ایناست ...
لذا الان پست های محساباتی و "بشمار" و "شــمارش" من جمله تخصصی ترین پست های شخص نویسنده می باشد :-)