قاصــد ک

اینجا معمولا می نویسند که الان شما کجا هستید و مثلا نویسنده از نوشتن وبلاگ چه منظوری دارد
فعلا یه سری عمدتا دست نوشته پراکنده که نویسنده منظور های خودش رو (البته اگه داشته باشه) لابه لای مطالبش می گوید !!

آخرین مطالب

بِشــــــمار ...

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۳ ب.ظ
بعد از اینکه گند می زنی میاد سراغت ، می بردت تو خودت ، کمی تا قسمتی منکسرت می کنه ...
شبیه حزن ناشی از گناهه
با اینکه امیدت رو می گیره ، وعده های الکی هم میده
ذلیلت می کنه اما نه در برابر خدا ، در برابر گناه 
یه موجود خاصیه اصن این حالت

به نظرم که تف کردن داره !!


  • محمدرضا

شخصیت شناسی

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۶ ب.ظ
#جینگولِ جلفِ فانتزیِ دخترونهِ داغونِ شاد ، ...
#متین و کم پیدا ، بی محبت ، با معرفت و حتی کم مرام ...
  • محمدرضا

باغ سوخته ... دل آباد

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۴۹ ب.ظ

یه سری تقریبا جوون یه چیزی توی دل هم کاشتند با هم قرار گذاشتند ، اون یه سری جوون یه چیزایی یادشون رفت ، شد اون چیزی که شد


إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ (17)

ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ‏» را آزمایش کردیم، هنگامى که سوگند یاد کردند که میوه‏هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند. (17)

و هیچ از آن استثنا نکنند؛ (18)

اما عذابى فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى که همه در خواب بودند، (19)

...

قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ (29)

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَلَاوَمُونَ (30)

قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا طَاغِینَ (31)

عَسَى رَبُّنَا أَن یُبْدِلَنَا خَیْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ(32)

سوره قلم

یه روزی هم یه سری جوون باز هم یادشون رفت که کی قراره چی کار کنه؟؟!! ینی ناامید شدن از همون کسی که نباید ناامید می شدند


  • محمدرضا

ستاره

دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ب.ظ
انگار که این خاطر شماست که نازل می شه . یعنی از همون بالایی که هست بر ذهن و دل
تصویر شما بالاسر استاد ،رو صورت همین تازه جوون که اتفاقا همسن شما هم هست ، رو دیوار ذهن کنار همون عکس شهدا عن قریب که یه لحظه تصویر شما بر گرده و اخم کنه یا همون لبخندی که روی لبتون هست رو دوباره ادامه بده ...

شهید اسماعیل(شهاب) شیرازی

تو همین وسط ها هم کسی شروع می کنه این نامه آخر شما رو که ظاهرا چند روز قبل از شهادت نوشتید رو مرور می کنه :
"

بسم الله الرحمن الرحیم

خواهرم سلام

بعد از مدتها انتظار به آرزوی دیرینه خودم یعنی همان مرگ در راه خدا رسیدم ولی چه زیباست ! چه عشقی دارد ! "


بعد اینجای نامه رو یه جور دیگه می خونه ؛

" زندگی در این دنیا برایم نه اهمیت دارد و نه لذت . بلکه شوق وصال به حق برایم معنی دارد و در راهش لذت ظا هر فریب دنیا را چه زیبا می توان زیر پا گذاشت ! "


شاید هم دوبار می خونه این قسمت قبل رو بعد بارونیِ بارونیِ ادامه می ده ؛
"بعد از این مقدمه شفاعت تک تکتان را بر گردنم می گیرم . از طرف این بنده حقیر پدر و مادر و شاهین را ببوس .

خداوند شهادت بنده را قبول کند . برای آمرزش گناهان بنده شدیدا دعا کنید .

برادر شما اسماعیل شیرازی

اردو گاه کرخه 8 / 11 / 65  "


چند روز قبل از رفتن تو اردوگاه کرخه شاید یه غروب بشینی بنویسی که من که به آرزوم رسیدم ، شفاعت شما خانواده ام رو هم بر گردن خودم می بینیم ...

#دوست داری چه طوری بمیری ؟
#شهید سماعیلی شیرازی
#انزال


  • محمدرضا

انزال - 1

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۹ ب.ظ

"بعد از آنکه خداى سبحان اعراض مشرکین از معجزه قرآن، و پیشنهادشان را در باره معجزه دیگرى که عبارت بود از آمدن ملائکه بیان کرد، و همچنین جواب از آن را که ممتنع و مستلزم نابودى ایشان است بداد،اینک در این آیات تعدادى از آیات و معجزات زمین و آسمان را که بر توحید دلالت مى‏کند بر مى‏شمارد، تا اگر عقل داشته باشند عبرت بگیرند و حجت بر مجرمین تمام شود. و در این آیات از معارف حقیقى و اسرار الهى مطالب بلند و دقائق بسیارى گنجانده شده است. 

" وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ ... شِهابٌ مُبِینٌ".

..."[1]

ادامه دارد آیات تا این آیه
" وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ"

  • محمدرضا

اندیشه های غیر همروند

شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۴۲ ب.ظ
مقدمه رایانه ای 1 :
روی کیس این کامپیوتر رومیزی ها(PC) بالای دکمه ی روشن و خاموشش(Power) یا شاید هم پایینش یه دکمه ای هست که یه ذره کوچیک تر و نرم تره ، وقتی فشارش می دی یه صدای جالبی هم می ده معمولا ... القصه که بهش می گن دکمه بازنشانی (Reset) معمولا وقتی کامپیوتر حالش بد می شه اونو فشار می دن

مقدمه رایانه ای 2 :
یه موضوع دیگه ای هم در عالم کامپیوتر هست که بهش می گن پردازش همروند. خلاصه اش اینه که چند برنامه یه جوری که کاربر حساس نشه باید روی یک پردازنده اجرا بشه.
حالا یه وفتایی پیش میاد که تو اون قسمت ها برنامه تا تموم نکردنشون نباید پردازنده رو از دست بده ،چون قصه خراب میشه ... بهش می گن ناحیه بحرانی ...
همه مدیریت این کارهای به عهده سیستم عامله که چه جوری پردازنده رو در اختیار چه برنامه ای قرار بده ... بی چاره سیستم عامل !!

باز هم القصه (اصن از اولش قرار بود قصه بگیم تو این وبلاگ، تهش این جوری شد ... بگذریم) وقتایی پیش میاد که  سیستم عامل به خاطر یه مسائلی دیگه نمی تونه برنامه های رو مدیریت کنه و اصطلاحا Crash می کنه ...
تو همین فضا ها یه سری فکر ها هستن که همه شون با هم یه جورایی ناحیه بحرانین ، بعد اگه بی کله بری توشون قاطی می کنی (معلومه که
منظورم کارهای روتین مثله تحصیل یا کار یا "زن و زندگی" نیست ...)

اگه دیدید "جوانی بر درختی تکیه کرده" لزوما معنیش این نیست که "عاشق شده و ..." شاید Crash کرده و "گریه کرده" .
یا اینکه می بینید داره بازده کارهاتون میاد پایین و همش ذهنتون درگیر چندتا موضوع جدیه خطر Crash نزدیک و محتمل مراقب خودتون باشید
اگه دیدید داره داره یواش یواش تو همچین شرایطی ضعف می کنید ... فشارتون میوفته ... اولین کاری که باید یکنید اینکه خونسردی خودتون رو حفظ کنید ...
شما Crash کردید

نکته جالب و غیر رایانه ایش اینه که هر چی هم مثلا سر خودت رو خلوت کنی نه تنها ممکن بهتر نشه ، بلکه بدتر میشه .
یکی از اون مهارت هایی که یعضا نداریم در کنار مدیریت کارها ، مدیریت ذهنه .

پ ن : کسی چه می دونه شاید "Crash کردن وسط دعای عرفه" اسم دیگه ی بی توفیقی باشه .
پ ن :  وبلاگ یک "کامپیوتری رشته به رخ دیگران کشنده" رو خوندن چه احساسی داره ؟؟ :-)

  • محمدرضا

نا حلقه برادری

سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۳۰ ب.ظ
قاطی اون همه کاری که می گذره و آدما حسرتش رو می خورند
چه ایرادی داشت مثلا هر چند وقت یه بار یه جا جمع می شدیم با هم صحیفه امام می خوندیم یا طرح یه جلسه قرآنی رو می ریختیم ؟؟!!


 #عمر
#رفاقت
#برادر
#حلقه مطالعاتی
#سوال

  • محمدرضا

تماشا دارد

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۲۰ ب.ظ

دوباره رفتی و آدم هات رو هم بردی ...
باز هم می ری ، یاز هم می بری

جهادی 93


پ ن : زیر قرارم زدم ...

پ ن : عکس تزئینی نیست
  • محمدرضا

فراز آخر

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۰ ق.ظ
آقا مصطفی دم دمای سحر پیامک می زنن که همه رو دعا کنید
دم دمای آخرین سحر ماه مبارک
تصویر و صدای حاج اقا میاد  روی پرده که در مورد شب آخر حرف می زدنند
به مضمون اینکه شب آخر اندازه همه شبای قبل جهنمی خلاص می کنن

آقای مداح می ره میکروفن رو می گیره
شب 11 محرم
قسمت های آخرش
آقای مداح خطاب می کنه به مستمعین ... به رفقاش ...
با یه حزنی که تو صداش موج می زنه وسط سینه زنی قریب به این مضمون ها رو می گه
تا سال بعد می دونی زنده ای؟؟
تا سال بعد تو این مسیر هستی؟؟
المومن بین المخافتین
ذنب قد مضی ...
وعمر قد بقی لا یدری ما یکتسب فیه ...[1]

همه ز لطف حسین (ع) است آبرو داری
گدا هر آنچه که دارد ز پادشه دارد

القصه اینکه دله دیگه، می گیره
آدمه دیگه، امید داره
حالا که پست رو می خونید و ماه مبارک تموم نشده
برا هم دعا کنید
برا من هم


[1] برای دیدن متن کامل به لینک مراجعه کنید
  • محمدرضا

إنَّ حَدِیثَنا یُحْیِی القُلُوبَ

شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ق.ظ

روی عن الصادق (ع) قال:
«وَ اللَّهِ مَا أَحَبَّ اللَّهَ مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ وَالَى غَیْرَنَا وَ مَنْ عَرَفَ حَقَّنَا وَ أَحَبَّنَا فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی».[1]
امام صادق (ع) فرمودند: به خداوند سوگند ‌کسی که دنیا و غیر ما اهل بیت را دوست بدارد (غیر ما را به امامت برگزیند)، خداوند را دوست ندارد و هر کس حقّ ما را بشناسد و ما را دوست بدارد، ‌پس به راستی که خداوند تبارک و تعالی را دوست داشته است.


شرح حدیث از حاج آقا مجتبی :

-  نکته اول: امام صادق(علیه السلام) می­خواهند بفرمایند که این را بدانید که هیچ‏گاه این دو دل‏بستگی با هم جمع نمی­شود. یعنی دل‏بستگی به دنیا با دل‏بستگی به خدا با هم جمع نمی‏‎شود. حضرت در ابتدا سوگند هم یاد می‏کند؛ ایشان می­فرماید: «وَ اللَّهِ مَا أَحَبَّ اللَّهَ مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا»؛


- امام صادق (علیه السلام) یک راه‏کار یاد داده است. می‏فرماید اوّل برو حقّ ما را شناسایی کن. وقتی شناسایی کردی، خودبه‏خود ما را دوست می‏داری. مکرّر از من ‌سؤال کرده­اند که ‌چه کنیم تا نسبت به اهل بیت(علیهم‏السلام) محبّت پیدا کنیم؟ جواب این است که اگر واقعاً‌ بروید و حقّ آنها را شناسایی کنید، فضایل اهل بیت(علیهم‏السلام) را بشناسید، ‌خواه‏ناخواه به آنها محبّت پیدا می­کنید. بنابر این، دل‏بستگی به اولیای خدا، ‌موجب دل‏بستگی به خدا می­شود.





[1]. الکافی، جلد8 ، صفحه129

  • محمدرضا